ماموريت بابايي
بالاخره 21 خرداد رسيد از دو هفته پيش كه بابايي گفته بود از امروز تا يه هفته مي خواد بره ماموريت حسابي حالم گرفته بود آخه مي دوني وقتي بابايي پيشمون نيست خيلي سخت مي گذره ديشب بعد از شام وسايلمون رو جمع كرديم رفتيم خونه مادر جون اينا تا اين يه هفته كه بابايي ماموريته اونجا باشيم شما هم كه خوش به حالت از ساعت 9 شب خوابيدي وقتي هم كه برديمت خونه مادر جون اينا خواب خواب بودي و بيدارنشدي( خدارو شكر ) بابايي ساعت 1 شب رفت ، تا يكي دو ساعت بعدش هم من خوابم نبرد تازه صبح هم فهميديم بابايي كليد هاي خونه رو با خودش برده !!! منم تو خونه كلي كارداشتم حالا بايد چكاركنم ؟ نمي دونم !!! البته اصلا مهم نيست چيزي كه مهمه اينه كه بابايي هر ...
نویسنده :
مامان مهديار
17:09